لبو
به نام خالق هستی

به نام خدا  

لطیفه ها ی شیرین و خنده دار

 

از غضنفر می پرسن : می گذاری پسرت بره دانشگاه ؟

غضنفر میگه : آره ، به شرطی که به درسش لطمه نزنه !!!


 

غضنفر با یک سرهنگه سوار هواپیما می شن

غضنفر رو به سرهنگه می کنه میگه :

ببخشید شما گروهبانید ؟

سرهنگه میگه نه

غضنفر همین سوال رو چند بار می پرسه

آخر سرهنگه خسته میشه میگه :

بله بابا من گروهبانم

غضنفر میگه پس چرا لباس سرهنگارو پوشیدی ؟!!!


 

غضنفر تاکسی سمند می خره

سه تا مسافر سوار می کنه

اولی به مقصد می رسه میگه نگه دار

غضنفر می پرسه سمند داری ؟

میگه نه. میگه پس بشین

دومی به مقصد می رسه میگه نگه دار

می پرسه سمند داری ؟

میگه نه. می گه پس بشین

سومی میگه من سمند دارم ، نگه دار

غضنفر میگه پس بگو ترمزش کدومه ؟؟؟!!!



مادر : « باز هم که پای چشمت کبود شده !

مگه نگفته بودم هر وقت می خواهی دعوا کنی ، تا بیست بشمار ! »

پسر : « چرا ، ولی مادر کسی که با او دعوام شد ، بهش گفته بود تا ده بشمار ! »

 


غضنفر کیس کامپیوترش رو می بره تعمیرگاه

میگه : آقا اینو برای ما تعمیر کن

مرده میگه : چه مشکلی داره ؟

میگه : نمی دونم چرا چند روزه جا لیوانیش بیرون نمیاد !


دو نفر نشسته بودن

قاشق قاشق ماست توی رود خونه می ریختن

غضنفر رد می شه می پرسه چیکار می کنید ؟!

میگن داریم دوغ درست می کنیم

غضنفر میگه براتون متاسفم

خب همین کارا را می کنید که همه میگن نمی فهمید

آخه این همه دوغ رو کی می خوره ؟!!!

 


غضنفر از تاکسی پیاده می شه

درو محکم می بنده

میگه نفهم خودتی

راننده میگه من که چیزی نگفتم

غضنفر میگه بعدا” که میگی !!!



غضنفر کولر خونشون خراب می شه . به زنش میگه :

چند دفعه گفتم 5 نفری جلوی کولر نشینید !!!


 

به غضنفر میگن عروسی پسرت کی هست ؟

میگه : این دوشنبه نه ، چهارشنبه بعدی !!!



به غضنفر میگن تو نمی خوای آدم شی ؟!

میگه من از این قرتی بازیها خوشم نمیاد !

 


هواپیما داشت سقوط می کرد

همه داشتند جیغ می زدند به جز غضنفر !

ازش می پرسن چرا تو ساکتی ؟!

میگه : ماله بابام که نیست بذار سقوط کنه !!!


علی دایی میره اردبیل نون بگیره

چادر سرش می کنه اونو نشناسن

تو صف خودشو می چسبونه به یه خانم تپل

خانومه میگه علی ول کن منم رضازاده !!!

 



غضنفر چایی میاره برای مهموناش ولی قند نمی یاره

میگه به قند بالای یخچال نگاه کنید و چای بخورید

یه بچه ای میره تو بهر قنده ، غضنفر میزنه پشت کله پسره

میگه : من گفتم چای با قند بخور نه چای شیرین !!!



می خواستی با آن دختر ازدواج کنی چی شد ؟

جواب رد داد . چون گفتم لیسانس بیکاری دارم

خوب ، آدم عاقل ! می گفتی عمویم میلیاردر است !

اتفاقا” گفتم ! رفت با عموم ازدواج کرد !!!


غضنفر رو برق می گیره هر کاری می کنه

نمی تونه خودشو رها کنه

اونم سیم برق رو محکم می گیره

میگه ولم کن تا ولت کنم !!!



به غضنفر میگن سفر حج چطور بود ؟

میگه عالی ، خیابوناش تمیز ، برجاش بلند

ماشینا همه آخرین مدل ، یه جای دیدنی هم داشت

که خیلی شلوغ بود من نرفتم !!!

 


 



غضنفر به زنش میگه :

اگه بچمون پسر بود اسم بابای منو میذاریم

اگه دختر بود اسم بابای تو رو !



غضنفر میره کتابخونه کتابشو پس بده

کتابدار ازش می پرسه کتاب چطور بود ؟

غضنفر میگه : شخصیت زیاد داشت

ولی داستان و محتوا نداشت !

کتابدار : دفتر تلفن من دست تو چیکار می کنه ؟!!!




تاریخ: شنبه 15 مهر 1391برچسب:جک,لطيفه,اس ام اس,,
ارسال توسط حامد و دوستش

صفحه قبل 1 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 59
بازدید ماه : 58
بازدید کل : 34175
تعداد مطالب : 364
تعداد نظرات : 51
تعداد آنلاین : 1